شعر کلاسیک و نو فارسی

وبلاگ ادبی و فرهنگی شعر کلاسیک و نو فارسی

می پرسی تو را دوست دارم همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق

فریاد | یکشنبه بیستم فروردین ۱۴۰۲ | 20:40

می پرسی تو را دوست دارم همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق

می‌پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ تو را بدهم، نمی‌توانم
مگر ممکن است با هیچ زبانی شرح داد
که در آنوقت که با چشمان پر اندیشه
و روشن بینت به من می‌نگری، چه نشاطی
و لطفی دلم را فرا می‌گیرد؟

می‌پرسی تو را دوست دارم؟
مگر واقعا پاسخ این سوال را نمی‌دانی؟
مگر خاموشی من، راز دلم را به تو نمی‌گوید؟
مگر آه سوزانم از سر نهان خبر نمی‌دهد؟

مگر نمی‌بینی که چه سان
در آن لحظه که سراپا محو جمال توام
و گویی دل به نوک مژگان تو آویخته دارم
روح پریشانم چون کبوتری
در هوای پرواز، بال و پر می‌زند؟

راستی آیا شکوه‌ی آمیخته با بیم و امید من
که در هر لحظه، هم می‌خواهم بر زبانش آورم
و هم سعی می‌کنم که از دل برانم
نرسد راز پنهانم را، به تو نمی‌گوید؟

زیبای من! چطور نمی‌بینی که سراپای من
از عشق من به تو حکایت می‌کند؟
همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می‌گویند
به جز زبانم که خاموش است

زیرا دلم از دیر باز دریافته است
که با آن عشقی که من به تو دارم
تنها گفتن: دوستت دارم
مثل آن است که هیچ چیز گفته نشده باشد

ویتوریو آلفیری

  • صفحه اصلی
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
پیوندها
  • فریاد
  • مروری بر شعر و ادبیات جهان
  • آموزش زبان و ادبیات فارسی
  • واگویه‌ها و ادبیات جهان
  • شعر کلاسیک و نو فارسی
آرشیو وب
  • خرداد ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲

F A R Y A D . N E T

تمامی حقوق برای شعر کلاسیک و نو فارسی محفوظ است .